?برشی از کتاب سربلند

??برگشتم به حاج سعید گفتم:«آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟
رفـتم سمت آن داعـشـی.یـک مـتـر رفـت عـقـب و اسلحـه‌اش را کشید طرفم سـرش داد زدم: «شـمـا مگه مسلمون نـیـستید؟»

?? بـه کـاور اشـاره کـردم که مگر او مسلمان نبود ؟ پس سرش کو؟
چرا این بلا را سرش آوردید؟
حاج سعید تند تند حرف‌ هایم را ترجمه می‌کرد.

??آن داعشی خودش را تبرئه کرد کـه ایـن
کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده‌اند «القـائم» بپرسید، فـهـمـیدم می‌خواهد خـودش را از ایــن مخـمـصـه نـجـات دهـد
?? دوبـاره فریـاد زدم که کـجـای اسـلام می‌گـویـد اسیرتـان را ایـن ‌طور شکنجه کنید؟نماینده داعش گفت
«تقصیر خودش بوده!»
?طراح: خادم نوجوان فاطمی آقای خیری
▪️◾️?◾️▪️